۱۳۹۰ خرداد ۱۱, چهارشنبه

از کتاب نا آرامی ها

فرناندو پسوا
----------------
FERNANDO  PESSOA
ترجمه - ناصر غیاثی

صفحه 21

در نخستین روزهای پاییزِ ناگهان از راه‌ رسیده، هنگامی كه آغاز تاریكی به نظر زودرس می‌آید و انگار برای كاری كه در طول روز انجام می‌دهیم، دیرشده باشد، حتی در حین‌ِ انجام‌ِ كار‌ِ روزانه از این احساس بیش بینی شده، كه تاریكی با خود می آورد، از اینكه كار نخواهم‌كرد، لذت می برم، زیرا بعد غروب است و غروب یعنی خواب، خانه و رهایی. وقتی درون‌ِ اتاق‌ِ‌ بزرگ‌ِ شركت چراغ روشن می‌شود و آنجا دیگر تاریك نیست و ما غروب را تجربه می‌كنیم، گرچه هنوز در روز كار می‌كنیم، احساس‌ِ خوشایند عبثی دارم مثل‌ِ یاد‌ِ كسی دیگر. با آنچه كه می‌نویسم، انگار كه مطالعه می‌كنم، آرامش می‌یابم، تا { وقتی كه } احساس می‌كنم كه به بسترخواهم رفت.

همه‌ی ما بردگان‌ِ شرایط‌ِ بیرونی هستیم: یك روز آفتابی، وسط یك كافه‌ی سرنبش، میدان‌های گسترده‌ای دربرابرمان می‌گشاید؛ سایه‌ا‌ی در مزرعه باعث می‌شود كه به درون بخزیم و به زحمت در خانه‌ی بی‌ درِ خویشتن‌ِ خویش پناه بگیریم؛ غروب‌‌ِ در حال آغاز شدن، مثل بادبزنی، حتا با وجود انبوهی از چیزهای روزمره، این خودآگاه درونی را می‌گستراند، كه باید استراحت‌ كرد.

اما درعین حال كار به تعویق نمی‌افتد: بیشترجان می‌گیرد. حالا دیگر كارنمی‌كنیم؛ با تكلیفی كه به آن محكومیم، نفسی تازه می‌كنیم. ورقه‌ی بزرگِ كاغذِ خط دار، سرنوشتِ با اعداد ردیف‌شده‌ی من، خانه‌‌ی                                                                           FERNANDO PESSOA WOODCUT BY ABBAS SAFFARI
 قدیمی‌ی عمه‌های پیرم، منزوی شده از جهان، به ناگهان چای‌ خواب‌آلودِ ساعت ده و چراغ نفتی‌ی كودكی‌ی گم شده‌ی مرا، در خود جای میدهد؛ چراغی كه فقط روی میز‌ِ پوشیده از كتان میدرخشد؛ این چراغ با نورش، تصویر آقای موراراس(1) را كه الكتریسیته‌ی سیاهی بی نهایت دور، فراسوی خود‌ِ من، روشنش‌می‌‌دارد، تیره می‌كند. چای می‌آورند ـــ خدمتكار زن پیرتر ازعمه‌ها، هنوز خواب‌آلود، با بی حوصله‌گی‌ی صبورانه‌ی خدمتی‌ی طولانی و لطیف، چای را به درون اتاق می آورد و من بی آنكه مرتكب اشتباهی بشوم، یك محموله‌ی سفارشی یا یك حاصل جمع را از خلال همه گذشته‌ی مُرده ام، وارد دفترمی‌كنم. باردیگر خود را می‌مكم، خودم را در خودم گم می‌كنم؛ در شب‌های دور، نیالوه به وظیفه وجهان، باكره در راز و آیندگی خود را از یاد می‌برم.

و این خیال، كه مرا از بدهكار و بستانكار بیگانه می‌كند، آن چنان لطیف است كه اگر اتفاقن چیزی از من بپرسند به آن به نرمی پاسخ می‌گویم، آنگونه كه انگار واقعن صاحبِ بودن‌ِ مجوفِ خویشم، كه انگارفقط آن ماشین تحریری هستم كه با خودم حمل می‌كنم، آن چنان قابل حمل مثل خویش گشوده شده‌ی خودم. توقف رویاهایم مرا شوكه نمی‌كند: زیرا این رویا ها آن‌ چنان لطیف‌اند، كه با وجود همه‌ی حرف‌زدن‌ها و نوشتن‌ها و پاسخ‌ها و گفتگوها به دیدن آنها ادامه می‌دهم. و از خلال‌ِ همه‌ی این‌ها زمان چای‌نوشیدن به پایان می‌رسد و شركت تعطیل می‌شود...چشمان خسته شده از اشك های ریخته نشده ام را از دفتراصلی كه به آرامی می‌‌بندمش، برمی‌گیرم و با احساسی مغشوش می‌پذیرم كه با بسته شدن شركت، رویای من نیز بسته می شود؛ كه من با حركت دستی كه با آن دفتر اصلی را می‌بندم، گذشته‌‌ی غیرقابل بازگشت را می پوشانم؛ كه بی خواب به بستر زندگی می‌روم، بدون هیچ جمعی و بدون هیچ آرامشی، در جذر ومد آگاهی‌ی مغشوشم، چون دو جذر ومد در شب سیاه در پایان سرنوشت اشتیاق و دلشكستگی.



1ــ Moreiras







۱۳۹۰ خرداد ۱۰, سه‌شنبه

همکاري عباس صفاري با نقاش صاحب ‌نام آمريکايي



1390/03/10
خبرگزاري دانشجويان ايران - تهران
سرويس: فرهنگ و ادب - ادبيات

عباس صفاري از همكاري با اف. اسکات. هس - نقاش صاحب‌نام آمريکايي - خبر داد.


اين شاعر در اين‌باره به خبرنگار بخش ادب خبرگزاري دانشجويان ايران (ايسنا)، گفت: نشريه‌ي «شاعران و نقاشان» که از مجلات معتبر آمريکا در حوزه‌ي شعر و نقاشي است، در شماره‌ي اخيرش از 28 نقاش تراز اول آمريکا درخواست کرده است براي انتشار اين شماره که ويژه‌نامه‌ي «همکاري» نام دارد، هر کدام با همکاري يک شاعر و از منظري بوطيقايي، يک سلف‌پرتره‌ي جديد از خود کار کرده و براي چاپ در اختيار نشريه قرار دهند.


او در ادامه افزود: اف. اسکات. هس براي کشيدن اين سلف‌پرتره، شعري از من را اساس کار قرار داده است. اين شعر که ترجمه‌ي انگليسي آن به وسيله‌ي الهام راثي انجام شده است، «شاهکار آفرينش در سه پرده» نام دارد. اف. اسکات. هس اما تابلويش را «سلف‌پرتره به مثابه‌ي شاهکار آفرينش» نام نهاده و جالب است که او در شرحي که بر تابلويش نوشته، با ديدگاه‌هاي من در رابطه با سه نقاشي که در شعر از آن‌ها ياد مي‌شود، چندان موافق نيست.                                                        اف. اسکات . هس روی جلد مجله


به گفته‌ي صفاري، هر يک از اپيزودهاي اين شعر به ترتيب به فريدا کالو، مکس بکمن و لوسيان فرويد که نوه‌ي زيگموند فرويد و از نقاشان صاحب نام انگلستان است، اختصاص يافته است.


او همچنين گفت: آيروني تابلو اسکات هس در اين است که او در اين تابلو که حال و هوايي مذهبي دارد، تمام اشياي لازم براي کار روي بوم را در دسترس خود قرار داده است. ورقه‌اي از شعر من زير تخته‌ي شاسي اوست و در کنار آن، تابلوهاي سلف‌پرتره‌ي سه نقاش نام‌برده به طرزي که من آن‌ها را ديده‌ام، همراه با قلم‌موها، تيوب‌هاي رنگ و ديگر وسايل مورد نياز قرار دارد. اما در نهايت، بوم همچنان سفيد مي‌ماند و تصوير نقاشي که عريان مانند آغاز آفرينش در کنار آن ايستاده است، بر بوم کشيده نمي‌شود. از اين منظر، تابلوي جديد اسکات هس را که به نقاشي سوپررئاليست شهرت يافته است، مي‌توان اثري سوررئاليست قلمداد کرد. ناگفته نماند که اين تابلو بي‌درنگ پس از اتمام کار، در يکي از موزه‌هاي لس‌آنجلس به نمايش درآمد و در همان روز گشايش نمايشگاه به فروش رفت.






انتهاي پيام



كد خبر: 9003-06855









۱۳۹۰ اردیبهشت ۲۶, دوشنبه

عریان و پنجره

عریان و پنجره
تابلوی شماره ( 1 )
وود کات
مرکب روغنی روی کاغذ ساتن
21  در  29  سانتی متر


عریان و پنجره ( 2 )

عریان و پنجره
تابلوی شماره دو
وود کات
مرکب روغنی روی کاغذ ساتن
22 در 32  سانتی متر

عریان و پنجره ( 3 )

عریان و پنجره
تابلوی شماره سه
وود کات
مرکب روغنی روی کاغذ ساتن
21  در  27  سانتی  

عریان و پنجره( 4 )

عریان و پنجره
تابلو شماره چهار
وود کات - 20 در 36  سانتی متر
مرکب روغنی روی کاغذ ساتین

۱۳۹۰ اردیبهشت ۲, جمعه

رفتیم و دل شما را شکستیم

11


صادق هدایت جوان 
وود کات - مرکب روغنی روی کاغذ گلاسه 
14.5 در 30 سانتی متر 
--------

























۱۳۸۹ دی ۱۱, شنبه

کلاهي که باد برد


خبرگزاري دانشجويان ايران - تهران


سرويس: فرهنگ و هنر - هنرهاي تجسمي





عباس صفاري مجموعه‌اي از آثار هنري‌اش را به نمايش مي‌گذارد.






به گزارش خبرنگار بخش هنرهاي تجسمي خبرگزاري دانشجويان ايران (ايسنا)، صفاري كه تاكنون به عنوان شاعر و مترجم مطرح بوده، حالا تصميم دارد 50 تابلوي وودكاتش را سال آينده در تهران به نمايش بگذارد.



او در اين مجموعه دو سري بيست‌وپنج‌تايي را با عنوان «کلاهي که باد برد» و «به پيشباز نسيم» درباره‌ي



«گوشه‌هايي از زندگي مردم در دوران بحران اقتصادي دهه‌ي 30 آمريکا» و «بادگيرهاي يزد» كار كرده است.





اين شاعر مقيم آمريكا در توضيحي درباره‌ي اين آثار به ايسنا مي‌گويد: دو هفته‌اي است که کار روي 50 تابلوي وودکات را به پايان برده‌ام. تابلوهاي مورد نظر دو سري بيست‌وپنج‌تايي است. سري اول گوشه‌هايي از زندگي مردم در دوران بحران اقتصادي دهه‌ي 30 آمريکا را تصوير کرده است. پس‌زمينه‌ي اکثر اين تابلوها، خيابان‌ها و در و ديوار کلان‌شهرهاي نيويورک و شيکاگوست که بيش‌ترين صدمه را در آن سال‌ها متحمل شدند. اگرچه قصدم از ساختن اين کارها نشان دادن فقر و تمرکز بر تنگدستي نبوده است؛ اما حاصل کار در مجموع، نابساماني حاکم بر روح آن دوره را بازتاب مي‌دهد. عنوان اين مجموعه، «کلاهي که باد برد» است. دليل آن نيز آدم‌هايي است که بنا به رسم آن روزگار در تمام تابلوها کلاه به سر دارند و يادآور دوره‌اي که هيچ سري از فقير و غني بي‌کلاه نبوده است.





او در ادامه مي‌افزايد: سري دوم «به پيشباز نسيم» نام دارد و آن را به بادگيرهاي يزد اختصاص داده‌ام. من در يزد به دنيا آمده‌ام و تا هفت‌سالگي‌ام باشنده‌ي آن شهر بوده‌ام. طبيعي است که يادآوري يا ديدن تصويري از بادگير تلنگري نوستالژيک به احساس من مي‌زند. نقش نوستالژيا را در توليد اين سري نمي‌توانم يک‌سره انکار کنم؛ اما دليل اصلي انتخاب بادگير، نه دلتنگي براي شهر و ديار؛ بلکه جنبه‌هاي گرافيکي و شکل فيزيکي بادگير بوده است که با آن قامت استوارش جلوه‌ي دراماتيکي به هر تابلو مي‌بخشد.





صفاري در اين‌باره توضيح مي‌دهد: بادگير خانه‌ها و آب‌انبارهاي حاشيه‌ي کوير اگرچه معماري ايراني و اسلامي محسوب مي‌شود و بدون ترديد هيچ تأثير مستقيمي از معماري غرب نگرفته است؛ اما به طرز عجيبي با آن خطوط کشيده و اکثرا بدون انحنا به معماري گوتيک اروپايي شباهت دارد. بسياري از اين بادگيرها در گذر زمان صدمه ديده‌اند؛ من اما در اين 25 تابلو هرجا به چنين موردي برخورده‌ام، آن را تعمير و بازسازي کرده و رونق دوران جواني‌اش را به آن بازگردانده‌ام. نکته‌ي ديگر اين‌که بادگيرها از نظر شکل و شمايل بسيار متنوع هستند که اين امر به نوبه‌ي خود از کسالت‌آور شدن تکرار در کمپوزيسيون‌هاي متعدد جلوگيري مي‌کند. از اشعاري که تا به حال در حال و هواي يزد و مناطق کويري سروده‌ام، نيز دفترچه‌ي شکيلي تهيه شده که ضميمه‌ي سري «به پيشباز نسيم» خواهد بود.





او قرار است اين دو مجموعه را سال آينده در تهران به نمايش بگذارم؛ اما هنوز درباره‌ي نمايشگاه و محل برگزاري آن تصميم قطعي نگرفته‌ است.





صفاري همچنين يادآور مي‌شود، رشته‌ي دانشگاهي‌اش هنر بوده است؛ اگرچه در ايران او را به عنوان شاعر و مترجم مي‌شناسند.





او سپس در توضيحي درباره‌ي وودكات مي‌گويد: وودکات در ايران هنر شناخته‌شده‌اي نيست و من حتا نمي‌دانم در برابر آن چه واژه‌اي گذاشته‌اند. در فرهنگ لغت نوشته باسمه‌ي چوبي که بيش‌تر براي چاپ حروف از آن استفاده مي‌شده است. شيوه‌ي توليد وودکات که به آن وودبلاک نيز گفته مي‌شود، به قلم‌کاري خودمان شباهت دارد؛ اما به دلايلي در عرصه‌ي هنر ايران چندان رواج نداشته است. دليل عمده‌اش شايد تهيه و نگه‌داري دستگاه پرس بوده باشد که فقط در چاپخانه موجود بوده است.





صفاري در ادامه عنوان مي‌كند: ژاپني‌ها از ديرباز شيوه‌ي مخصوص خودشان را داشته‌اند که به سبک ژاپني معروف است و اکثر توليدات‌شان رنگي است. در شيوه‌ي غربي اما معمولا از يک رنگ که مرکب سياه باشد، استفاده مي‌شود. تفکيک رنگ در وودکات کار بسيار دشواري است و غالبا به تعداد رنگ‌هاي مورد نظر در هر تابلو بايد بلوک چوبي ساخته شود. هنرمندان آمريکاي لاتين بويژه مکزيکي‌ها علاقه‌ي خاصي به وودکات دارند و کتاب‌هاي بسياري از نمونه‌ي آثارشان در غرب به چاپ رسيده است. تابلوهايي که من کار کرده‌ام، تماما رنگي است بر روي کاغذهاي مختلف و ندرتا دست‌ساز.



انتهاي پيام



كد خبر: 8910-05582

http://isna.ir/ISNA/NewsView.aspx?ID=News-1684207&Lang=P

--------------------------------------------------------------------------------



۱۳۸۹ دی ۸, چهارشنبه












کوبه

میکس مدیا با برونز -2009
23 در 28 سانتی متر

وود کات های عباس صفاری




http://www.isna.ir/isna/NewsView.aspx?ID=News-1684207


خبر نمایشگاهی از تابلوهای وود کات اینجانب در روزنامه تهران تایمز
http://www.tehrantimes.com/index_View.asp?code=233407
و تهران پرس تلویزیون

در بار انداز



















در بار انداز
وود کات - مرکب روغنی روی کاغذ 2010
18 در 30 سانتی متر
کپی رایت



آگهی استخدام

وود کات - مرکب روغنی روی کاغذ 2010
24 در 30 سانتی متر
کپی رایت


کار آگاه جنائی


کار آگاه جنائی
وود کات - مرکب روغنی روی کاغذ 2010
22 در 24
کپی رایت

گلوی تشنه ما را ...


گلوی تشنه ما را به جرعه ای در یاب
وود کات - مرکب روغنی روی کاغذ 2010
26 در 39 سانتی متر
کپی رایت


این واحه را واهمه ای نیست




این واحه را واهمه ای نیست

وود کات - مرکب روغنی روی کاغذ 2010
26 در 39 سانتی متر
کپی رایت